برای شاملو
آسمان که هزار رنگ عوض کرده
و زمین
زمین مبهوت
مبهوت و مات
چرخان
چرخان و یاس خورده
مایوس و تاب از کف داده
و زمان
که تنها گذشت
و تنها گذشت و بازنگشت .
بر پیشانی کوتاه روزگار
با نقره داغ و
ننگ و
دشنهی عتیق
خطی به رد خون :
که آن که رفت
رفت و
دیگر بازنگشت .