۱۳۸۹ اسفند ۷, شنبه

ایستگاه درون

باید چشمان بسته‌ی پدر را دنبال کنم

و غرق عطر مادرم باشم  وقتی پیاز تفت می‌دهد

باید یک محکوم به اعدام را

در آخرین ساعات سلول در آغوش بگیرم

همراه شوم با ویرجینیا وولف

تا آخرین نامه‌اش را بنویسد و

جیب هایش را پر از سنگ‌های درشت کند

و به سوی رودخانه برویم .

ساعت سه باید در ایستگاه قطاری باشم

که ما را از خانه دور می‌کند .