سوت کتری
مسافرانی که از پلهها بالا میرفتند
کلافه کرده بود
سایهام در سینک تقلا میکرد
باید دستهایم را بشورم
و خرده شیشههای خونی را
سر به نیست کنم
***
ما فرزندان ـ پنجرههای بسته بودیم
که باد ، پشتشان میوزید .
سوت کتری
مسافرانی که از پلهها بالا میرفتند
کلافه کرده بود
سایهام در سینک تقلا میکرد
باید دستهایم را بشورم
و خرده شیشههای خونی را
سر به نیست کنم
***
ما فرزندان ـ پنجرههای بسته بودیم
که باد ، پشتشان میوزید .
قلبم میگیرد
قلبم تند تند میگیرد
حقیقتش
پیرزن روی پلهها نشسته بود
و آفتاب بی رمقتر از دیروز میتابید
دریا از خیابان پشتی پس زد
و آتش نشانان همه در محل حادثه سیگار میکشیدند
فرشتهها را دیدم
فرشتهها را روی تیرهای برقی که ورد میخواندند ، دیدم
بقایای سایه روی کوچه است
و واژههای پوچ
توی سینک
راستش را بخواهید
پیرزن هنوز روی پلهها نشسته است .