۱۳۹۰ اسفند ۲۹, دوشنبه

رمق

رمق رمق

از نای، بی رمق

کلافه‌تر از پای پرنده‌ای

که سرش، در فنس‌های پادگان

گیر کرده است

آسمان، رنگ دیگر است

***

صدا صدا

کلاغ های ساعی، بی‌صدا

اندوهگین‌تر از برف‌های شهر

که آفتاب، های‌شان را بریده است

وقت مردن است

***

حلقه حلقه

حلقوم گرفته

بغض

سیگار

نفس

های

آخر است.

۱۳۹۰ اسفند ۲۵, پنجشنبه

سرزمین‌های اشغالی

پرچم خاکی شده بود

خاک متعفن

واژه از دهان می‌گریخت

دهان از بدن

و مادران دل‌شان

به چند تکه استخوان، خوش بود

روز‌ها حبس خانگی

شب‌ها حصر خانگی است

لحظه به لحظه و

سنگر به سنگر

سقوط می‌کنیم

***

ما

سرزمین‌های اشغالی هستیم.