۱۳۹۳ مرداد ۵, یکشنبه

تونل

بیرون از این دیوار حس مبهمی پرسه می‌زند

از تکثیر ناشیانه‌ی قربانی در سطح شهر

تا آرامش محتاط اهالی قبور

اما ما مدام

در حلقه‌های تنگ معصیت‌مان فشرده‌تر شدیم

کلافه

کلافه‌تر از توده‌های متراکمِ مایوسِ خط دو

در ساعات اوج بار

در تنگنای حنّاق و خیره ماندن

به بمب‌های ساعتی که تا انتهای تونل

با ما دویده‌اند

یکی باید خنثی‌مان کند

 

۱۳۹۳ فروردین ۱, جمعه

هرایی

به محمدرضا اسحاقی

دستی به سر غریبه‌ها کشید

و نشتی بهار را به حلقوم گرفت

از زخم ترک خورده را

به حلقوم گرفت

از عشق حرام شده

حرام تباه شده

تکه‌های گوشت جویده شده‌ی کنار هر ناخن را

کالبد‌های ضد‌نفر را

پرچم‌های سیاه را

رهگدران گورستان

غریبه‌ها

غریبه‌ها

غریبه‌ها را

در

آغوش

گرفت

 

۱۳۹۲ بهمن ۱۵, سه‌شنبه

حرارت مسری یک کالبد‌شکافی در آناتولی

شش‌هایش عرق کرده بود

مثل پنجره

و حجمی از غبار روی جسدِ باز شده

«طولانی و جانکاه

با ردی از خون در پیشانی

بلند و سفید

بر اثر

تمام

دهان پرِ خاک

با دعای خیر دلفین‌های تایجی۱ در سینک

و رد خون بر پیشانی بلندش

درد مزمن

نامبرده

دل‌تنگی

خاک در شش

رنج

می‌برده است»

برگه کالبد‌شکافی را بست و بخیه زد

ادامه‌ی سیگار

نور آجری سحر در اتاق

صدای باد لای فنس‌

روی بخیه

خون

پیشانی بلند

تمام.

۱. خلیج تایجی در ژاپن، کشتارگاه دلفین‌ها