ششهایش عرق کرده بود
مثل پنجره
و حجمی از غبار روی جسدِ باز شده
«طولانی و جانکاه
با ردی از خون در پیشانی
بلند و سفید
بر اثر
تمام
دهان پرِ خاک
با دعای خیر دلفینهای تایجی۱ در سینک
و رد خون بر پیشانی بلندش
درد مزمن
نامبرده
دلتنگی
خاک در شش
رنج
میبرده است»
برگه کالبدشکافی را بست و بخیه زد
ادامهی سیگار
نور آجری سحر در اتاق
صدای باد لای فنس
روی بخیه
خون
پیشانی بلند
تمام.
۱. خلیج تایجی در ژاپن، کشتارگاه دلفینها