skip to main
|
skip to sidebar
هپروت
۱۳۸۷ بهمن ۱۸, جمعه
از خاطرات بزرگ ترین بازیگر تاتر
مانده ام نقش گودو را قبول کنم
یا مجسمه ای شوم در بغداد
برای سقوط .
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی
مجموعهها
آن خانهی کوچک
(8)
از دفتر مشق همکلاسی
(3)
بر بالین شهر
(9)
بی نشانها
(19)
پارانویای خانگی
(11)
جغرافیای اندوه
(25)
خشابی که جا نرفت
(9)
عاشقانهها
(7)
محکوم به مرگ
(9)
گذشته
◄
2014
(3)
◄
ژوئیهٔ
(1)
◄
مارس
(1)
◄
فوریهٔ
(1)
◄
2013
(6)
◄
اکتبر
(2)
◄
اوت
(1)
◄
آوریل
(1)
◄
ژانویهٔ
(2)
◄
2012
(9)
◄
اوت
(1)
◄
ژوئیهٔ
(1)
◄
ژوئن
(1)
◄
آوریل
(1)
◄
مارس
(2)
◄
فوریهٔ
(2)
◄
ژانویهٔ
(1)
◄
2011
(16)
◄
دسامبر
(1)
◄
اکتبر
(1)
◄
سپتامبر
(4)
◄
اوت
(1)
◄
ژوئیهٔ
(1)
◄
ژوئن
(3)
◄
مهٔ
(2)
◄
آوریل
(2)
◄
فوریهٔ
(1)
◄
2010
(23)
◄
سپتامبر
(1)
◄
اوت
(2)
◄
ژوئیهٔ
(4)
◄
ژوئن
(2)
◄
مهٔ
(4)
◄
آوریل
(3)
◄
مارس
(3)
◄
فوریهٔ
(2)
◄
ژانویهٔ
(2)
▼
2009
(35)
◄
دسامبر
(5)
◄
نوامبر
(2)
◄
اکتبر
(9)
◄
سپتامبر
(1)
◄
ژوئیهٔ
(2)
◄
ژوئن
(1)
◄
مهٔ
(4)
◄
آوریل
(3)
◄
مارس
(3)
▼
فوریهٔ
(3)
میان خواب و فراموشی گله
دوچرخه ی دو نیم شده ی کودکی ام
از خاطرات بزرگ ترین بازیگر تاتر
◄
ژانویهٔ
(2)
◄
2008
(8)
◄
دسامبر
(4)
◄
نوامبر
(3)
◄
ژوئیهٔ
(1)
اشتراک در
پستها
Atom
پستها
نظرات
Atom
نظرات