به محمدرضا اسحاقی
دستی به سر غریبهها کشید
و نشتی بهار را به حلقوم گرفت
از زخم ترک خورده را
به حلقوم گرفت
از عشق حرام شده
حرام تباه شده
تکههای گوشت جویده شدهی کنار هر ناخن را
کالبدهای ضدنفر را
پرچمهای سیاه را
رهگدران گورستان
غریبهها
غریبهها
غریبهها را
در
آغوش
گرفت