
پنجره ها را بستند
گوشه ی ذهنی که من آن جا بودم
پنجره ها را بستند
بیرون این قاب کج مدار
مشق مدارا بود و
نقطه ی پرگار حول عدم می چرخید .
نیستی فاصله است
به شعاع خاطره ها
به قرار مدار این تقدیر تو خالی***
بگو
گوشه ی ذهنی که من آن جا هستم
همه ی پنجره ها بگشایند .