۱۳۸۸ خرداد ۱۹, سه‌شنبه

قاب عکس خاک گرفته

Oblivion-10

خانه سر پا بود

ولی آجر بهمنی‌ها سر ناسازگاری داشتند

مادر در اتاقی نشسته

که درون قاب‌های عکسش هیچ کس زنده نیست

و حالا سال‌ها است که

" در خانه خراب است ، لطفن زنگ نزنید "

خانه همین است عزیز !

فرش نخ نما شده و عینک پدر

یادت هست با نمره‌ی عینک پدر

چه قدر مورچه سوزاندیم در آفتاب حیاطمان

ولی سایه‌ی آفتاب به دیوار این حیاط

دریغ است دیگر

دریغ

یادت هست ؟

جوراب‌های پشمی من پس کی بافته می‌شود مادر ؟

ریشه‌های درخت بید حیاط  را چه کسی خشکاند ؟

ریشه که نمی‌میرد ؟

می‌میرد ؟

حتمن جدول روزنامه کمی سخت بوده که جوابم را نمی‌دهی

این روز‌ها

باد هم پرده را تکان نمی‌دهد

چه چیز را به سوگ نشسته‌ای ؟

خانه را

یا

این قاب‌های خاطره‌ را

که درونشان هیچ کس زنده نیست .