۱۳۸۹ مرداد ۳, یکشنبه

عکس تار

بهار شده ود

و من هنوز

کنار نرده‌های آبی بالکن

دست‌هایم یخ می‌کرد

بیش‌تر از سیاه چال مدرسه

آژیر‌های قرمز ممتد

و خط‌های پیشانی پدر

از لقی این نرده‌های آبی می‌ترسیدم .

 

بهار شده بود

دست‌هایم هنوز یخ می‌کرد

دوچرخه پیر شده بود

عکس‌ها هم که گندشان بزند

همیشه پیرند

و مثل همیشه ، تار

جای یکی خالی بود

جای یکی خالیست .

 

بهار شده بود

روی دست‌هایم

خاک مرده پاشیده‌اند .

۱۳۸۹ تیر ۲۸, دوشنبه

سرب داغ

تا پیشانی بلند برادران‌مان

                   پیش‌روی کرد

                                   دشمن

            صراط این گلوله‌ها

                      مستقیم بود

             ***  

گواه باش

       تاریخ انزوا !

بر

       تن‌های تنها

تنهای تنها .

۱۳۸۹ تیر ۲۶, شنبه

۱۳۸۹ تیر ۱۹, شنبه

کبوتر جلد درد

خسته شده بود

بسم الله گفت

ولی خودش پرید

بعد‌ها شنیدم

زمین‌های سوخته و

دیوار‌های بلند

شفاعتش کرده‌اند .