۱۳۹۱ دی ۲۹, جمعه

واقعیت موجود

بمب‌ها کار می‌کنند هنوز

سرفه‌های خشک

صدای جیر جیر در

آبی رنگ پریده

کلاغ با انتهای قصه کنار آمد

ابر‌ها می‌رفتند

۱۳۹۱ دی ۱۹, سه‌شنبه

جنگ و ضمیر جمع

جنگ

و حیات نباتی

دشمن که سینه‌ام را با سرنیزه دریده بود

پیشانی تو را نشانه رفته است

ورد می‌خواند

ما ورد

قدردان واژه‌ها

و

نجات

نجاتِ دور

که از حلقومِ گلوله و وحشت

بیرون کشیدیم

«ما»

من، تو و دشمن

و حالا مومن به ضمیر‌‌های جمعیم

تنها جایی که قادر به کشتن یکدیگر نیستیم.