با تکههایی از شعرهای مولانا
و تابش مورب آفتاب ، به مقدار کافی
و زنی که قبل ظهر
ماهی روز را با اشکهایش پاک میکند
با مردی که زیر چترش راه میرفت
و پنجرههای معلق
بادهای موهوم
قوطیهای سر بستهی دارو
پاکتهای سیگار
سرفههای کهنه
کودکانی که از مدرسه برمیگشتند
و کودکانی که به مدرسه میرفتند
با خمیازه و خلسه و خلتهای خشک
با تک تک مسافران اعتباری خط دو
حتا آنها که خطشان را در امام عوض کردند
ما مربوط به همیم
و به گمانم روزی میشود
به سطرهای ابتدایی این شعر بازگشت
به تکههایی از شعرهای مولانا و
تابش مورب آفتاب ، به مقدار کافی
و زنی که قبل ظهر
بغضش را قورت میدهد .