زیر پوستهایمان، هراس
حفرههایی عمیق در قلبهایمان
دست من بر دهان دیگری است
بغض او در گلوی من
آه! مشتهای تقلا
رگهای ملتهب
آرام
کار از کار گذشته
.
در تنهایمان محاصره شدهایم
ما را به مرگ طبیعی میکشند.