۱۳۹۰ مهر ۴, دوشنبه

به هر جمعیتی

با تکه‌هایی از شعر‌های مولانا

و تابش مورب آفتاب ، به مقدار کافی

و زنی که قبل ظهر

ماهی روز را با اشک‌هایش پاک می‌کند

با مردی که زیر چترش راه می‌رفت

و پنجره‌های معلق

بادهای موهوم

قوطی‌های سر بسته‌ی دارو

پاکت‌های سیگار

سرفه‌های کهنه

کودکانی که از مدرسه برمی‌گشتند

و کودکانی که به مدرسه می‌رفتند

با خمیازه و خلسه و خلت‌های خشک

با تک تک مسافران اعتباری خط دو

حتا آن‌ها که خط‌شان را در امام عوض کردند

ما مربوط به همیم

و به گمانم روزی می‌شود

به سطرهای ابتدایی این شعر بازگشت

به تکه‌هایی از شعرهای مولانا و

تابش مورب آفتاب ، به مقدار کافی

و زنی که قبل ظهر

بغضش را قورت می‌دهد .