سوت کتری
مسافرانی که از پلهها بالا میرفتند
کلافه کرده بود
سایهام در سینک تقلا میکرد
باید دستهایم را بشورم
و خرده شیشههای خونی را
سر به نیست کنم
***
ما فرزندان ـ پنجرههای بسته بودیم
که باد ، پشتشان میوزید .